شعر طنز (شطحیات)
شعر طنز (شطحیات)
یک عزیزي بود دائم خواب بود
لاجرم او پر تب و شاداب بود
هر شب و هر نیمه شب او خواب دید
خواب نوکر دید و گاه ارباب دید
(خواب اربابی چه خوش تعبیر هست
عکس تیغ و مردم زنگی مست)
عکس گفتم خاطرم بر عکس شد
جاي پالان، قاطرم بر عکس شد
آن عزیزم گاهگاهی شطح گفت
ذم آنور گفت، اینور مدح گفت:
قد و بالاي تو رعنا رو بنازم
نو گل باغ تمنا رو بنازم
تو که با عشوه گري، از همه دل می بري
بالا پایین می کنی، چرا نمی خندي
خنده بر هر درد بی درمان دواست
در سیاست، خنده رویی، خود شفاست

ادامه مطلب